هو...
وضو گرفت چادرش رو سرش کرد قرآن رو برداشت سوره ی اعراف آیه ی 127:استعینوا بالله و اصبروا .ساعت 7 شده بود.قرآن رو بست و گذاشت لبه پنجره .از مسجد صدای قرآن بلند شد چیزی به اذان نمونده بود به یاد سفره ی افطار افتاد اما چیزی نبود که...سفره رو پهن کرد .اول ماه رمضان بود اما سفره خالی مونده بود.چشماش خیس شد .پرده رو کشید کنار .الله اکبر و گفتن دراز کشید چشماشو بست و رفت کنار سفره ی خدا...
By solo